سفارش تبلیغ
صبا ویژن

می آیی

مینشینی پشت پنجره

مدام انگشتان سردت را به شیشه میکوبی

تق تق تق

پنجره را بسته ام و هی تابستان های مانده در گوشه و کنار اتاق را دور خودم جمع میکنم

و میگویم:

نترسید

در راباز نمیکنم

...

حوصله ات سر میرود

از پشت پنجره با های و هو بلند میشوی و سر میخوری زیر برگ های اقاقیا

اقاقیا خودش را تکانی میدهد و برگ هایش

آرام آرام روی زمین می افتد

میپیچی دور ساقه ی نازک پیچک

پیچک میلرزد و دستش را محکم به شاخه میگیرد

آرام میخزی و بوسه ای به گونه ی  رز میزنی

گلبرگ های رز آرام آرام روی خاک باغچه می افتند

و من

تمام تابستان های اتاقم را بغل کرده ام و از پشت شیشه نگاهت میکنم

باز بر میگردی پشت پنجره

میترسم

عقب میروم

لبخند میزنی

و باز آرام انگشتان سردت را به شیشه میکوبی

تق تق تق

اخم میکنم 

تابستان هارا سفت میگیرم و گوشه ای از اتاق کز میکنم

تماشایت میکنم

اخم میکنی

از پشت پنجره میروی

لبه ی باغچه مینشینی و یاس هارا روی پایت میخوابانی

آرام آرام ساقه ی گل هارا تاب میدهی

لالالالالا

با غچه خمیازه میکشد

بوته ی رز پلک هایش را میبندد

پیچک سرش را روی شاخه میگذارد

محبوبه غنچه هایش را میبندد

سکوت سردی حیاط را پر میکند

باغچه آرام آرام به  خواب میرود

خوابم میگیرد

تابستان هارا نگاه میکنم

آرام روی دستم خوابیده اند

باز می آیی پشت شیشه

انگشتت را میگذاری روی نوک دماغت

هیسسس

آرام اشاره میکنی که بیا

می آیم

پنجره را باز میکنم

تابستان هارا در آغوش میگیری و میگذاری لابه لای شاخ و برگ سرو ها و کاج ها

می آیی داخل اتاق

مینشینی گوشه گوشه ی اتاق

برایم "مــــــــــهـــــــــــر "می آوری

نرگس می آوری

لبخند میزنی

لبخند میزنم

خوش آمدی باد پاییزی 


خاطره شده دریکشنبه 91/7/2ساعت 9:39 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت